محصولات مرتبط
بخشی از کتاب امریکا اثر فرانتس کافکا
کارل در مهمانخانه ی کوچکی که پس از راهپیمایی کوتاهی به آن رسید، مهمانخانه ای که در اصل فقط یکی از آخرین ایستگاه های کوچک کامیون هایی بود که به نیویورک رفت و آمد می کردند و به همین دلیل معمولا به کار اقامت شبانه نمی آمد، خواستار ارزان ترین جای خواب موجود شد. زیرا می دانست باید هرچه زودتر صرفه جویی پیشه کند. مهمانخانه دار مطابق خواسته ی او با اشاره ی دست، طوری که انگار کارل یکی از مستخدم هاست،بالای پلکان را نشان داد.
بالای پلکان زنی پیر و ژولیده مو، کج خلق از آشفته شدن خوابش، پذیرای او شد و تقریبا بی آن که گفته ی کارل رابشنود و در حالی که مدام تذکر می داد آهسته قدم بردارد، او را به یکی از اتاق ها راهنمایی کرد. اما پیش از بستن در از باد نبرد با گفتن "هیس!" به او تشری بزند. اتاق چنان تاریک بود که کارل اول به درستی متوجه نشد کرکره ها را پایین کشیده اند یا آن که اتاق اصولا پنجره ای ندارد. سرانجام چشمش به نورگیر پوشیده ی سقف افتاد، پارچه ی جلوی آن را پس زد و کمی نور به درون تابید.
اتاق دو تخت داشت، ولی هر دو اشغال شده بودند. کارل دید که دو مرد جوان روی تخت ها به خوابی عمیق فرو رفته اند. هر دوی آنها به دلیلی نامعلوم لباس به تن خوابیده بودند و همین باعث می شد خیلی درخور اعتماد به نظر نرسند. یکی از آنها حتی چکمه به پا داشت.
همین که کارل پارچه ی نور گیر را پس زد، یکی از دو مرد خفته دست و پای خود را کمی به هوا بلند کرد و چنان صحنه ای به وجود آمد که کارل به رغم نگرانی هایش در دل خندید. گذشته از نبود وسیله ای برای خواب، نه مبلی و نه کاناپه ای، کارل خیلی زود به این نتیجه رسید که امکان ندارد خواب به چشمش بیاید، چون نباید چمدان بازیافته و پولی را که در جیب داشت به خطر بیندازد. ولی در ضمن نمی خواست مهمانخانه را ترک کند، زیرا جرئت نداشت از کنار پیرزن و مهمانخانه بگذرد هنوز از راه نرسیده دوباره بیرون برود. در نهایت شاید مهمانخانه ناامن تر از جاده ی روستایی نبود . اما عجیب این که در سراسر اتاق، تا جایی که در آن فضای نیمه روشن به چشم می آمد، هیچ بار و بنه ای وجود نداشت. ولی احتمالا و به احتمال قریب به یقین آن مردهای جوان از خدمتکاران مهمانخانه بودند و باید به زودی به خاطر مشتری ها بلند می شدند و به همین دلیل با لباس خوابیده بودند.
در این صورت خوابیدن کنارشان خیلی افتخارآمیز نبود، ولی در عوض خطری در برنداشت. با این همه تا وقتی در این باره یقین حاصل نمی شد، کارل به هیچ وجه اجازه نداشت به قصد خوابیدن دراز بکشد.
کتاب امریکا به قلم فرانتس کافکا و ترجمهی علیاصغر حداد توسط نشر ماهی به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب امریکا؛ ترجمهی علیاصغر حداد
آتش انداز
دایی
خانه ییلاقی در حومه ی نیویورک
راه رامسس
هتل اکسیدنتال
قضیه ی رابینسون
سرپناه
تئاتر طبیعی اکلاهما
- نویسنده: فرانتس کافکا
- مترجم: علیاصغر حداد
- انتشارات: ماهی
نظرات کاربران درباره کتاب امریکا | فرانتس کافکا؛ علیاصغر حداد
دیدگاه کاربران