کتاب شب پنجم - فریبا انیسی
8,000 تومان
بین هر اتوبوس اسکورت های مخصوص حرکت می کردند. نگهبانان عراقی، که جلوی اتوبوس به آنها اختصاص داشت، می گفتند و می خندیدند.صدای ترانه های عربی از رادیوی اتوبوس شنیده می شد. ساعت حدود پنج بعد از ظهر بود که احساس کردم وارد فضایی غیرعادی شده ایم چون اتوبوس ها دائماً می ایستادند. با بازرسی های مکرر به نقطه ای رسیدیدم که اجازه دادند پرده ها را کنار بزنیم. سه ساختمان بزرگ دو طبقه با فاصله های مشخص کنار هم قرار داشت. جلوی هر ساختمان هم محوطه ای بود. دور تا دور ساختمان ها دیوارهای بلندی از سیم خاردار وجود داشت. اسرای ایرانی توی محوطه در حال قدم زدن بودند. نگهبان ها سریع داخل باش زدند و آنها رفتند توی ساختمان ها. وارد فضای اردوگاه که شدیم سرد و خشن به نظر می آمد. با خودم فکر کردم خدایا اینجا دیگر کجاست؟
نظرات کاربران درباره کتاب همه سیزده سالگی ام - جعفریان
دیدگاه کاربران