محصولات مرتبط
کتاب قصهی ما مثل شد 9
کتاب قصهی ما مثل شد مجموعهی 24 قصه، از قصهها و حکایاتی است که هر کدام ریشهی یک ضرب المثل هستند و پس از بیان هر داستان، در انتها نتیجهگیری شده و ضربالمثل مربوط به آن نوشته شده است.
در میان این حکایات، قصههایی هستند که از زندگی بزرگان دین ما نشات گرفتهاند و بعضی، از میان آثار شاعران نامدار و بزرگان ادب ایران عزیزمان سر درآورده و به میان مردم راه یافتهاند. خوب است بدانیم که قصههای مثل شده، فقط برای سرگرمی نقل نمی شوند بلکه داستان باورها، آرزوها، غم و شادیها و شکست و پیروزیها را بیان کرده و مخاطبان را هرچه بیشتر با فرهنگ سرزمین پهناورمان آشنا میسازد.
یکی از داستان های این کتاب به توضیح ضرب المثل شکر نعمت، نعمتت افزون کند می پردازد؛ تمثیلی که همه بارها و بارها شنیده ایم؛ روزی اربابی که دلش خیلی گرفته بود تصمیم گرفت با غلامش در باغش قدم بزند غلام را صدا زد و با هم راهی شدند در بین راه غلام هر خس و خاشاکی که سر راه اربابش می دید خم می شد و از زمین بر می داشت. وقتی وارد باغ شدند ارباب یک خیار که از بوته جدا شده بود را از زمین برداشت و از غلام خواست آن را بخورد ولی غلام امتناع کرد و گفت که در حضور اربابش چیزی نمی خورد ارباب خیار را نصف کرد نیمی را خود خورد و بقیه را به غلام داد؛ ارباب بعد از خوردن خیار گفت چه خیار تلخی بود و رو به غلام کرد و گفت چرا چیزی نگفتی: از من ترسیدی غلام گفت: نه خواجه من سالها در خدمت شما بودم و شیرینی های بسیار از دست شما خوردم حالا چرا باید با یک تلخی ناسپاسی کنم. خواجه از این حرف غلام بسیار خرسند شد و به او گفت که تو آزادی می توانی بروی. غلام از او دلیل این کارش را پرسید و او توضیح داد چون انسان سپاسگزاری هستی. شکر نعمت نعمتت افزون کند.
بخشی از کتاب قصهی ما مثل شد 9
گرما و سرما
... غیر از خدا هیچکس نبود.
روزی روزگاری در یکی از شب های سرد زمستان مردی به میهمانی رفت. در زد. میزبان یا صاحبخانه در را باز کرد. بعد او را در آغوش گرفت و خوش آمد گفت. مهمان با خوشحالی پا در خانه گذاشت و وارد اتاق شد میزبان حرف ها زد و شام آورد. مهمان شام را خورد و از گرمای غذا بدنش نرم شد و آرام گرفت؛ ولی دوباره خیلی زود سرما به سراغ او آمد. پرسی:« اسباب زحمت شد، تو هم می لرزی؟»
صاحبخانه گفت:« همه می لرزند، وقت خواب که شد برو توی آن اتاق بخواب یواش - یواش گرم می شوی.»
مهمان با خوشحالی بلند شد و رفت توی آن یکی اتاق، با این خیال که اتاق دیگر گرم است؛ ولی آن اتاق سردتر بود، آن قدر که از سرما دندانهایش به هم می خورد. تشک و لحاف پهن کرد و رفت زیر لحاف؛ ولی مگر خوابش می برد...
کتاب قصهی ما مثل شد نهمین جلد از این مجموعه نوشتهی محمد میرکیانی با تصویرگری محمدحسین صلواتیان توسط انتشارات بهنشر به چاپ رسیده است.
فهرست
- قصه ی ما مثل شد
- باغ و ارباب
- کار و بار
- گرما و سرما
- گاو تنبل
- لبخند بیمار
- صندوق شیشه
- الماس و زرگر
- والی و راهزنان
- دیروز و امروز
- مهمان پنجم
- آدم و پدر
- خط و استاد
- صاحب بزغاله
- تابستان و یخ
- گل و بلبل
- مهمان پر خور
- دشمن و توپ
- روستای ویران
- شغال و ماهی
- حمام عجیب
- مسافر و نان
- کوفته ی همسایه
- نویسنده: محمد میرکیانی
- تصویرگر: محمدحسین صلواتیان
- انتشارات: به نشر
مشخصات
- نویسنده محمد میرکیانی
- سال انتشار 1398
- انتشارات به نشر
نظرات کاربران درباره کتاب قصهی ما مثل شد 9 | بهنشر
دیدگاه کاربران