محصولات مرتبط
معرفی کتاب حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه اثر مصطفی مستور
کتاب حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه، شامل 6 داستان کوتاه میباشد که یکی از این داستانها همنام عنوان کتاب است. روایت این داستان به شیوه مکالمهای نوشته شده که در قالب چت، بین دو شخصیت "مهراوه" و "امیرماهان" صورت میگیرد و شخصیت دختر، از زندگیاش برای پسر میگوید. سادگی زندگی مهراوه درون تجملات امروزی گم شده و او همواره در حال گشت و گذار، خرید و رفتن به مهمانی است. اما امیرماهان زندگی سادهای دارد و به مرور، رفتار او روی روند زندگی مهراوه تأثیرات مثبتی میگذارد.
سبک عاشقانهنویسی آثار مصطفی مستور در این کتاب نیز همانند دیگر آثارش رعایت شده است. لحن آهنگین و رمانتیک متن توجه هر سلیقهای را به خود جلب میکند و جملات ناب و شاعرانه آن، برای مدتها در ذهن مخاطب باقی میماند. او به راحتی میتواند با نوشتههای عاشقانهاش به عمق روح و جان مخاطب رخنه کند و تمام فرضیاتش را درباره عشق به هم بریزد. ویژگی مشترک تمام آثار این نویسنده تکرار اسامی شخصیتهاست!
همه کتابهای مستور در یک فضا و با شخصیتهای تکراری رخ میدهند که این نکته نشاندهنده اعجاز او در نویسندگی است. چرا که نگارش داستان در فضاهای محدود همیشگی، ممکن است منجر به تکرار و دلزدگی خواننده شود، اما این نویسنده به خوبی از پس این فن برآمده است و از "تکرار"، حادثهای نو میسازد که مخاطب را شگفتزده میکند. این کتاب آنقدر موفق بوده که تا به حال بارها و بارها تجدید چاپ شده و در مدت کوتاهی به اتمام رسیده است.
بخشی از کتاب حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه؛ نشر چشمه
داشت شروع میشد که خفهاش کردم. درست وسط جمله بود که نقطه گذاشتم. نمیخواستم کلام تمام شود نمیخواستم جمله معنا پیدا کند. نیمهشب بود گمانم. ناگهان آمد. یا بهتر بگویم داشت میآمد که من یک گام پس رفتم. نقطه را گذاشتم و عقب کشیدم. نقطه را گذاشته بودم وسط کلمه. حتی فرصت تمام شدن کلمه را هم نداده بودم چه برسد به تمام شدن جمله. نمیدانم نقطه را کجای کلمه گذاشته بودم.
شاید روی دال یا بر قوس واو یا روی لبه دندانه سین. انگار کسی را نیامده کشته بودم. دستهام را گذاشته بودم روی گلوش و آن را فشار داده بودم. وقتی داشت خفه میشد چیزی نگفت تقلا نکرد التماس نکرد فقط نگاهم کرد صبر کرد تا ذره ذره بمیرد. دستهام را آنقدر آنجا نگه داشتم تا چشمهام خیس شدند تا انگشتانم سست شدند تا حس کردم دارم سر میخورم در چیزی که نمیدانم چیست انگار در چیزی لزج و چسبناک ذره ذره فرو میرفتم پایین و پایین تر. تا زانو. خودم میخواستم. شکایتی نداشتم.
نمیخواستم آن قصه اهورایی باز تکرار شود نمیخواستم سوار سرسرهای شوم که نتوانم میانه راه متوقفش کنم. یک بار دچار شده بودم نمیخواستم باز مرثیه تکرار شود. موج نیرومندی بود که میآمد و من دیگر خستهتر از آن بودم که در برابرش بایستم یا حتی به جایی یا به کسی پناه ببرم. و این همه و شدت این موج ویرانگر به خاطر آن بود که او میدانست یعنی میفهمید و هیچ چیز و هیچ چیز و قسم میخورم هیچ چیز نه، هیچ چیز مثل فهمیدن مرا هم نمیکوبد.
وقتی کسی ادراک نمیکند یا کم ادراک میکند من میتوانم داناییام را هیولایی کنم که آوار بر او بگستراند و از حیرت و بغض و شگفتیاش کیف کنم اما او میفهمید او به شدت و با سادگی اعجاب آوری همه چیز را میفهمید آنقدر که گاهی روح مرا کنار دیوار میگذاشت و بعد با یک حرف ساده یا یک پرسش یا یک کلمه که از آن پیدا بود عمق همه تپههای روحم را فهمیده است به آن شلیک میکرد.
چند بار این کار را کرد و من هر بار میدیدم که روحم خم میشد و در خود مچاله میشد و میافتاد آنجا پای دیوار. خوب میدانست چطور جادوی مرا با یک کلمه باطل کند. من دائم در کوچههای تنگ و شیبدار معناهای سخت میدویدم و از نفس میافتادم و او اما تنها با گامی به من میرسید. گاهی برای گریز از او یا برای اثبات برتریام با شتاب میرفتم آنقدر با شتاب که همه، بیگمان همه جا میماندند.
در تنگترین و شلوغ ترین کوچه ا به سرعت میدویدم اما وقتی به عقب نگاه میکردم بهت زده میشدم: ایستاده بود درست پشت سرم. بی هیچ تقلایی بی هیچ فشاری باز فرو رفتم. این بار تا سینه گمانم. اگرنقطه را میگذاشتم آنجا، اگر آن جمله را نمیکشتم لابد میخواست تا آخرین سطر تا آخر این کلمه هم جلو بیاید و آن را بخواند.
از اینکه مبهمترین و نگفتنیترین و باکرهترین و پنهانترین و پرمعناترین و پاکترین حرفها را که با سلوک وحشتناک روحی کشف کرده بودم به سادگی بستن گره روسریاش یا جلو کشیدن آن یا عقب زدن موهای روی پیشانیاش میفهمید دچار چنان هیجان سکرآوری میشدم که مستی هیچ بادهای نمیتوانست کسی را این چنین سرمست کند.
کتاب حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه اثر مصطفی مستور از نشر چشمه، به همراه سایر کتاب های رمان ایرانی را از فروشگاه اینترنتی کتابانه خریداری نمایید.
فهرست
-
مردی که تا پیشانی در اندوه فرو رفت
-
چند روایت معتبر دربارهی اندوه
-
چند روایت معتبر دربارهی کشتن
-
سوفیا
-
چند روایت معتبر دربارهی خداوند
-
حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه
- مجموعه داستان کوتاه
- نویسنده: مصطفی مستور
- انتشارات: چشمه
مشخصات
- نویسنده مصطفی مستور
- نوع جلد جلد نرم
- قطع پالتویی
- نوبت چاپ 29
- سال انتشار 1398
- تعداد صفحه 80
- انتشارات چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه
دیدگاه کاربران