محصولات مرتبط
دربارهی کتاب همه می میرند اثر سیمون دوبوار
کتاب همه می میرند، یکی از بهترین کتاب های سیمون دوبوار میباشد. دوبووار «همه می میرند» را در سال 1946 منتشر کرد. داستان ماجرای زنی است به نام روژین که حرفهاش بازیگری است. او با مردی با نام «ریموندو فوسکا» آشنا میشود. ریموند زندگی جاودانه دارد. او نمیمیرد. وسوسهی جاودانگی در زن ایجاد میشود و به فکر این میافتد تا بتواند با مرد زندگی جاودانهای را تجربه کند.
همه می میرند، داستانی درباره ی مرگ است. سیمون دوبووار به عنوان فیلسوف اگزیستانسیالیست به شدت با مفهوم مرگ و زندگی درگیر بوده است و این تفکرش در آثاری همچون «مرگ آرام»، «خون دیگران» و «همه می میرند» تبلور یافته است. بسیاری از انسان ها هستند که به جاودانگی فکر می کنند، اینکه بتوانند بر مرگ غلبه کرده و تاریخ را زندگی کنند. اما ریموندو فوسکا به نظر از این تجربه ای که نصیبش شده است چندان خرسند نیست.
ریموندو فوسکا که در قرن چهاردهم میلادی بر شهر کارمونای ایتالیا فرمان می راند نیز مانند روژین فکر می کرده. او با نوشیدن معجون سبز زندگی جاودانه پیدا می کند و ماجراهای خود را از قرن 14 تا قرن حاضر توصیف کرده و به روژین می گوید که این جاوانگی برای او همچون نفرینی ابدی است. نفرینی که انسانیت را از او گرفته و او را تبدیل به سنگی متحرک کرده است.
او بارها تلاش کرده جان خود را بگیرد اما این نفرین او را رها نمی کند. پس زمانی که همه به دنبال زندگی جاودانه اند، فوسکا لذت مرگ را می جوید. رمان همه می میرند، یکی از جذاب ترین آثار دبووار است که علاوه بر فلسفه و روانشناسی در خود تاریخ را نیز جای داده است.
بخشی از کتاب همه می میرند؛ ترجمهی مهدی سحابی
منظره کم کم به چشمم آشنا می آمد: رنگ خاک، عطر هوا و آواز پرندگان را می شناختم؛ بر اسبم مهمیز زدم. در چند فرسخی آنجا مردی بود که عاشق شهرش بود، مردی که به درختان پر گل بادام لبخند می زد، مشت های خود را می فشرد و غلیان خود را در رگ های خود حس می کرد: شتاب داشتم که خودم را به او برسانم و در او حل شوم.
در حالی که بغض گلویم را می فشرد از جلگه ی پر از درختان زیتون و بادام گذشتم. و کارمونا، با هشت برج طلایی اش بر فراز کوه سنگی به چشمم آمد. درست همانی بود که مدت درازی تماشایش کردم. اسبم را نگه داشته منتظر بودم؛ منتظر بودم اما خبری نمی شد. همه ی آنچه به چشمم می آمد منظره ی آشنایی بود که انگار همان دیروز ترکش کرده بودم. در یک چشم به هم زدن، کارمونا به زمان حال من پیوسته بود؛ معمولی و بی تفاوت آنجا افتاده بود. گذشته از دسترسم بیرون می رفت.
پا به دامنه گذاشتم. با خود گفتم:«پشت دیوارها منتظرم است.» از دیوارها گذشتم. کاخ، دکان ها، میخانه ها، کلیساها، دودکش های قیف مانند، سنگفرش های صورتی و گزنه های پای دیوارها را شناختم؛ همه چیز سر جای خودش بود، و گذشته در هیچ جا دیده نمی شد. مدت درازی بی حرکت در میدان بزرگ ایستادم، روی پله های کلیسا نشستم، در گورستان پلکیدم. هیچ خبری نشد.
دستگاه های بافندگی قر و قر می کرد، مسگرها بر دیگچه های مسی چکش می زدند، بچه ها در کوچه های سربالایی بازی می کردند؛ هیچ چیز عوض نشده بود؛ هیچ خلئی در کارمونا دیده نمی شد، هیچکس به من احتیاج نداشت. هرگز هیچکس به من احتیاج نداشته بود.
کتاب همه می میرند اثر سیمون دوبوار با ترجمهی خوب مهدی سحابی توسط نشر نو به چاپ رسیده است.
- نویسنده: سیمون دوبوار
- مترجم: مهدی سحابی
- انتشارات: نشر نو
مشخصات
- نویسنده سیمون دوبوار
- مترجم مهدی سحابی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- تعداد صفحه 413
- انتشارات نشر نو
نظرات کاربران درباره کتاب همه می میرند | سیمون دوبوار
دیدگاه کاربران