محصولات مرتبط
کتاب مرگ قسطی نوشته ی لویی فردینان سلین با ترجمه ی مهدی سحابی توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.
کتاب "مرگ قسطی" رمانی به شدت تلخ و سیاه است که به روایت درد و رنج و ناکامی های مردم فرانسه در دوران عصر طلایی می پردازد. نویسنده چکیده و عصاره ی واقعیت دنیای معاصر را از ورای زندگی افراد از طبقات مختلف جامعه فرانسه در نیمه اول قرن بیستم به تصویر می کشد. این کتاب به داستان فلاکت بار نویسنده در بچگی اش پرداخته است. از ویژگی های بارز این کتاب، سبک روایی و بیان عامیانه آن است که انتقال احساس را ممکن می سازد. این رمان آگاهی و بیداری تکان دهنده ای را به مخاطب تحمیل می کند.
"مرگ قسطی" داستان فقر و بدبختی "فردینان"، از دوران کودکی و نوجوانی اوست. نویسنده در این اثر به بازسازی و بیان مشکلات خانواده و جامعه پیرامون خود می پردازد. جامعه ای خالی از امید که سرنوشت آدم هایش جز بدبختی و بیچارگی نیست. در چنین جامعه ای آدم ها ضیعیف تر از آن هستند که در مقابل سرنوشت و تقدیرشان بایستند و تاثیری سازنده داشته باشند. تنها واکنش آنها عصیان و سرکشی در برابر مشکلات است. "مرگ قسطی" روایتی از زندگی فردی نویسنده و پزشک به نام "فردینال" است. او فردی تنها، افسرده و منزوی است که در محله ای فقیر نشین به طبابت مشغول است. با وجود سختی ها و مشکلات بسیاری که دارد، همیشه شاکر است و نوشتن برای او یک دلخوشی است.
"فردینال" در نویسندگی با پسر خاله اش مشورت می کند و او همیشه "فردینال" را به نوشتن موضوعاتی خوشایند به دور از فلاکت و بدبختی تشویق می کند. پدر "فردینال" کارمندی ساده است که امنیت شغلی ندارد و همیشه نگران از دست دادن شغل خویش است. مادرش با وجود معلولیت، برای گذران زندگی در مغازه خرازی مشغول به کار است. مادر و دیگر کسبه همگی تحت فشار اقتصادی حاکم بر جامعه هستند. در جوامع صنعتی قشر فقیر جامعه بر اثر فشارهای اقتصادی و مشکلات اجتماعی موجود خرد می شوند و صدای این خرد شدن به وضوح در لا به لای خاطرات "فردینان" شنیده می شود. در این جامعه همه به دنبال خوشبختی و آرامشی دست نیافتنی هستند.
آرامشی که جامعه سرمایه داری از آنها سلب کرده است. در این شرایط، حقوق کودک هم در خانواده و هم در جامعه نادیده گرفته می شود. در خانواده پدر، "فردینال" را که کودکی ناخواسته بود، مقصر تمام بدبختی ها می داند. پدر که فکر می کرد او در آینده فردی دزد و شرور می شود، مدام او را کتک می زد. "فردینال" با اینکه هنوز خیلی کوچک است اما به دلیل فقر خانواده مجبور است کار کند. او شغل های مختلفی را تجربه می کند که در هر کدام به نوعی مورد سوء استفاده و تحقیر قرار می گیرد. در جایی به بیگاری گرفته می شود و در جای دیگر سیلی نصیبش می شود. او برای هر مساله ای مجبور به عذرخواهی بود و با وجود اینکه بی گناه بود، همیشه مقصر تمام اتفاقات شناخته می شد. او در این مسیر سختی های فراوانی کشید و بارها مورد سوء استفاده های جنسی و اجتماعی قرار گرفت.
تمامی این آسیب ها این باور را در وی ایجاد می کند که فردی بی عرضه است که از پس انجام هیچ کاری بر نمی آید. این شرایط او را به فردی بدبین و گوشه گیر تبدیل می کند که امیدی به آینده اش ندارد. بدبینی او باعث می شود توانایی درک و همدلی خود را نسبت به اطرافیانش از دست بدهد و خشم و خشونت در گفتار و رفتار وی بروز نماید. پدر و مادر "فردینال" هیچ یک الگوی مناسبی برای وی نبودند. تنها الگوی فردینال در زندگی مادر بزرگش بود که زندگی مستقلی برای خود فراهم کرده بود. بعد از مرگ او، دایی "فردینال" همیشه همراه و حامی او بود و او را برای یادگیری زبان به انگلستان فرستاد. پس از برگشت نیز او را برای کار به یکی از دوستان خود که مخترع بود، معرفی کرد. اما این معرفی آغاز راهی جدید در زندگی فردینال بود...
برشی از متن کتاب
"دوباره تنها شدیم .چقدر همه چیز کند و سنگین و غمناک است... بزودی پیر می شوم. بالاخره تمام می شود. خیلی ها آمدند اتاقم. خیلی چیزها گفتند. چیز به درد بخوری نگفتند. رفتند. دیگر پیر شده اند مفلوک و دست و پا چلفتی هر کدام یک گوشه ی دنیا. دیروز ساعت هشت خانم برانژ سراید مرد. شب توفان بزرگی می شود. این بالای بالا که ما هستیم همه خانه تکان می خورد. دوست خوب مهربان و وفاداری بود. فردا قبرستان خیابان سول خاکش می کنند. واقعا دیگر پیر بود، ته ته خط پیری. از همان اولین روزی که سرفه کرد بهشان گفتم: مبادا دراز بکشید!... توی رختخوابتان بنشینید!... دلم درست نبود که بعد اینطوری شد... که کاریش هم نمی شود کرد. همیشه کارم این کار گه طبابت نبوده. نامه می نویسم و خبر مرگ خانم برانژ را به همه کسانی که می شناسم، به همه کسانی که می شناختنش می دهم. می بینی کجاند؟ دلم می خواهد توفان از این هم بیشتر قشقرق کند، سقف خانه ها بریزد پایین، بهار دیگر نیاید، خانه مان محو بشود. خانم برانژ می دانست که همه ی قصه ها توی نامه ست. دیگر نمی دانم برای کی نامه بنویسم... همه شان جاهای دورند... روحشان را عوض کرده اند که بتوانند راحت تر خیانت کنند، راحت تر فراموش کنند، همه ش از چیزهای دیگر حرف بزنند..." (خرید کتاب)
"کار ما، طبابت، کار پدر درآری ست. شب که می شود او هم رُسش کشیده ست. تقریبا همه سوالهایی می کنند که آدم را خسته می کند. چه فایده که تر و فرز کار کنی، چون باید بیست بار همه جزئیات نسخه را شرح بدهی. لذت می برند از این که آدم را به حرف بکشند، جان آدم را به لبش برسانند… هر توصیه و سفارشی که بهشان بکنی گوش نمی دهند، عین خیالشان نیست. اما می ترسند که مبادا به اندازه کافی براشان زحمت نکشی، برای اطمینان بیشتر پافشاری می کنند؛ بله بادکش، رادیولوژی، آزمایش خون… دست مالی و معاینه از بالا تا پائین… اندازه گیری همه چیز… فشار خون و از این مزخرف ها…." (خرید کتاب)
"از زمان جنگ تا حالا جنون همین طور در تعقیبم بوده، یک بند به مدت بیست و دو سال. معرکهست. هزار جور سر و صدا و قشقرق و هیاهو را روم امتحان کرده. اما من از خودش هم سریع تر هذیان بافتهم، روش را کم کردهم. روی خط پایان هذیان و جنون همیشه ترتیبش را دادهام و برنده هم بودهم. بله! مسخره بازی درمی آرم، خودم را به لودگی می زنم، مجبورش می کنم فراموشم کند... رقیب بزرگم موسیقیست، ته گوشم گیر افتاده و رفته رفته خراب شده... مدام باام در میافتد... شب و روز دست و پا می زند و به خودش می پیچد... برای خودم تنهایی یک دسته کامل سه هزار و پانصد و بیست و هفت پرنده کوچک کوچک دارم که یک لحظه هم آرام نمی گیرند... همه ارگهای دنیا منم. همه چیز از من است، گوشت و روح و نفس... فکرها توی کله ام سکندری می رود و کله پا میشود. بااشان خوب تا نمی کنم. کارم ساختن اوپرای سیل و توفان است... بیست و دو سال است که هر شب می خواهد کلکم را بکند... درست سر ساعت دوازده... اما من هم میدانم چطور از خودم دفاع کنم... با دوازده سمفونی کامل طبل و سنج... دو سیلاب بلبل... برای یک آدم عزب بد سرگرمی ای نیست... انصافا ... زندگی دومم است... به کسی چه..." (خرید کتاب)
"درم مرد تنومند موبوری بود، برای هیچ و پوچ از کوره در می رفت، یک دماغ گرد مثل بچه شیر خوره و سبیل خیلی کلفتی داشت… فقط گرفتاری ها و بدبختی ها یادش می ماند که صد تا صد تا هم سرش آمده بود. وحشتناک ترین چیزها را پیش خودش مجسم می کرد… با چیزهایی که توی کله اش بود می شد بیست تا تیمارستان را پر کرد. " (خرید کتاب)
کتاب "مرگ قسطی" نوشته "لویی فردینان سلین" با ترجمه مهدی سحابی توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است. این کتاب از مجموعه کتاب های عمومی با زیرموضوع رمان و داستان کوتاه خارجی فروشگاه اینترنتی کتابانه می باشد. برای خرید کتاب به فروشگاه اینترنتی کتابانه مراجعه نمایید.
نویسنده
لویی فردینان سلین، نویسنده فرانسوی در سال 1894 متولد شد. او تحصیلات خود را در رشته پزشکی گذراند. او در سال 1932 اولین رمانش، سفر به انتهای شب را منتشر کرد و مورد تحسین جامعه ادبی قرار گرفت. فردینان در دو جنگ جهانی شرکت کرد و در جنگ زخمی شد. او به طبابت مشغول بود. سلین با شجاعتی بی نظیر زشتی ها و پلیدی های انسان دنیای مدرن را آشکار ساخته است. آثار او همانند آینه ای است صادق که در برابر مخاطب گذاشته شده است. آثار و نوشته های او تاثیرات عظیمی در دیگر نویسندگان بوجود آورده است. او در سال 1961 در فرانسه درگذشت. از آثار وی می توان به 1- قصر به قصر 2- سفر به انتهای شب 3- افسانه های پریان برای زمانی دیگر 4- معرکه 5- جنگ 6- شمال و... اشاره کرد.
- نویسنده: لویی فردینان سلین
- مترجم: مهدی سحابی
- انتشارات: مرکز
مشخصات
- مترجم مهدی سحابی
- نوع جلد جلد سخت (گالینگور)
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 19
- تعداد صفحه 722
- انتشارات مرکز
نظرات کاربران درباره کتاب مرگ قسطی - فردینان سلین
دیدگاه کاربران