کتاب الهه انتقام | آگاتا کریستی

درباره‌ی کتاب الهه انتقام اثر آگاتا کریستی

کتاب "الهه‌ی انتقام" روایت‌گر رمانی پلیسی و معمایی است و حکایتی مهیج و پر رمز و راز را برای مخاطب تشریح می‌کند. خانم "آگاتا کریستی"، داستان‌نویس جنایی معروف، با استفاده از ذوق و هنر نویسندگی خویش، این اثر را به رشته‌ی تحریر درآورده است.

شخصیت اصلی داستان، "جین مارپل" نام دارد. او پیرزنی تنها و بسیار باهوش، تیزبین و زیرک است که در دهکده‌ی کوچک "سنت مارید" روزگار می‌گذراند. مارپل همواره، از توانایی‌ها و ویژگی‌های برجسته‌ی خود، در جهت حل معماهای پیچیده و جنایی بهره می‌برد. پیری و گذشت زمان، هم‌چون سایر انسان‌ها، ذهن و حافظه‌ی خانم مارپل را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ به طوری‌که او خاطرات گذشته‌ی خود و حتی نام خدمتکاران و دوستانش را به سختی به یاد می‌آورد.

داستان از یک صبح دل‌انگیز آغاز می‌شود. مارپل مطابق روال و عادت همیشگی خود، روزنامه را در دست گرفته و به صفحه‌ی آگهی ترحیم نگاه می‌کند. در همین لحظه، چشمش به نامی آشنا می‌افتد. "جیسون رافیل"؛ مردی که به تازگی مرده و متن آگهی، از دوستان و آشنایان می‌خواهد که از آوردن گل برای ابراز همدردی و سوگواری پرهیز کنند. مارپل مدام به این نام فکر می‌کند و سعی می‌کند آن شخص  را به خاطر آورد.

بالاخره پس از ساعاتی، او، به هویت آقای جیسون رافیل پی می‌برد. مردی بسیار ثروتمند و بیمار که از دوستان قدیمی مارپل به شمار می‌آید. دوستی‌ای که به سال‌ها پیش بازمی‌گردد. مارپل به یاد می‌آورد که برای آخرین بار، جیسون را به طور اتفاقی و طی سفر به جزایر کارائیب ملاقات کرده است. سفری که مارپل به دعوت و اصرار خواهرزاده‌اش ریموند انجام داد. جیسون در این سفر، به شدت بیمار بود و با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد. اما پس از سال‌ها استقامت و جنگ با بیماری، هم‌اکنون به کام مرگ فرو رفته است.

چند روز پس از این آگهی، خانم مارپل نامه‌ای غیرمنتظره را دریافت می‌کند. نامه‌ای که در ارتباط با آقای رافیل است و مارپل را با ماجراهایی خواندنی مواجه می‌سازد.

بخشی از کتاب الهه انتقام آگاتا کریستی

حیرت آقای برادریب

آقای برادریب به شریکش آقای شوستر گفت:

- روزنامه‌ی تایمز امروز را دیده‌ای؟

آقای شوستر گفت حوصله‌ی تایمز را نداشته. تلگراف را گرفته.

آقای برادریب گفت:

- خب، شاید توی تلگراف هم نوشته باشد. در ستون اموات. دکتر الیزابت تمپل.

آقای شوستر انگار کمی گیج شده بود.

آقای برادریب گفت:

- مدیر مدرسه‌ی فالوفیلد. می‌دانی که چطور مدرسه‌ای است؟

آقای شوستر گفت:

- بله مدرسه‌ی دخترانه است. حدود نیم‌قرن سابقه دارد. از آن مدرسه‌های ممتاز است. شهریه‌ی زیادی می‌گیرد. پس این خانم مدیر مدرسه‌ی فالومید بوده. فکر می‌کردم مدیرش استعفا داده. حدود شش ماه پیش. مطمئنم خودم توی روزنامه خواندم. توضیحاتی در مورد مدیر جدیدش داده بود. خانم متاهل و جوانی حدود سی‌وپنج یا چهل ساله. به دخترها یاد می‌داد که چطور آرایش کنند. بلوز و شلوار بپوشند و این چیزها.

آقای برادریب مثل همه‌ی وکلای هم‌سن و سالش که چیزی می‌شنود و به دلیل تجربه‌ی طولانی می‌دانند که درست نیست، دماغش را بالا کشید و گفت:

- اوهوم، فکر نکن می‌تواند جای خانم تمپل را بگیرد. خانم تمپل آدمی بود برای خودش. سال‌ها بود که توی آن مدرسه کار می‌کرد.

آقای شوستر کمی بی‌اعتنا گفت:

- بله.

نمی‌دانست چرا آقای برادریب این‌قدر به مدیرانی که فوت کرده‌اند علاقه نشان می‌دهد.

مدرسه برای هیچ‌کدام‌شان جاذبه‌ی خاصی نداشت. فرزندان هیچ یک در سن مدرسه نبودند. دو پسر آقای برادریب به ترتیب در اداره‌ای دولتی و شرکت نفت کار می‌کردند. فرزندان آقای شوستر هم کمی جوان‌تر بودند، در دو دانشگاه مختلف درس می‌خواندند و برای مسئولان دانشگاه مشکلات فراوانی ایجاد می‌کردند.

آقای شوستر گفت:

- حالا این خانم چی شده؟

آقای برادریب گفت:

- با اتوبوس یکی از این تورهای گردشگری بوده.

آقای شوستر گفت:

- اتوبوس. من که اجازه نمی‌دهم بستگانم با این اتوبوس‌ها سفر کنند. هفته‌ی پیش یکی از همین اتوبوس‌ها در سوئد از دره پرت شده و دو ماه پیش هم اتوبوس دیگری تصادف کرده و بیست نفر کشته شده‌اند. معلوم نیست این راننده‌ها چکار می‌کنند.

آقای برادریب گفت:

- اتوبوس متعلق به یکی از این شرکت‌هایی بوده که تورهای گردشگری برگزار می‌کنند. برای بازدید از باغ‌ها و اماکن مشهور بریتانیای کبیر و این‌جور جاها. اسم مشخصی ندارد، ولی منظورم را می‌فهمید.

- بله می‌فهمم. همین شرکتی که خانم ...

کتاب الهه انتقام به قلم آگاتا کریستی و ترجمه‌ی مجتبی عبدالله‌نژاد از انتشارات هرمس به چاپ رسیده است.

فهرست

فهرست کتاب الهه انتقام

پیش‌درآمد

اسم رمز: الهه‌ی انتقام

اقدامات خانم مارپل

استر والترز

دستوراتی از جای دیگر

عشق

دعوت

سه خواهر

هفت‌بند

چه روزهای خوب و عزیزی بود

سانحه

مشاوره

لباس پیچازی سیاه و قرمز

حیرت آقای برادریب

وریتی

جلسه هیئت تحقیق

دیدار خانم مارپل

شماس اعظم، برابازون

خداحافظی‌ها

فکرهای خانم مارپل

زنگ ساعت سه نیمه‌شب نواخته می‌شود

توضیحات خانم مارپل

پرده‌ی آخر

• نویسنده: آگاتا کریستی
• مترجم: مجتبی عبدالله‌نژاد
• انتشارات: هرمس