محصولات مرتبط
کتاب رومانوف ها نوشته کندیس فلمینگ با ترجمه ی محمدکاظم شجاعی در انتشارات سبزان به چاپ رسیده است.
در این کتاب درباره تاریخ روسیه و تزار ها می خوانیم. کتاب رومانوف ها، تاریخ روسیه را از اولین تزار تا آخرین تزار به تصویر می کشد. از اولین تزار روسیه می گوید که با خانواده رومانوف ها ازدواج کرده تا زمانی که با تاثیر قسمت های اروپایی روسیه و ایجاد کمونیسم، قشر کم جمعیت کارگران، انقلابی سوسیالیستی، با نام انقلاب روسیه، به راه می اندازند و تزار را به زیر می کشند. رومانوف ها، یک خانواده اشرافی قدرتمند بودند که در مسکو سکونت داشتند و بعد از خاندان روریک به حکومت می رسند. اولین تزار، ایوان مخوف(ایوان چهارم) با آناستازیا زاخارینا از این خانواده وصلت می کند و در پی این ازدواج آنها به حکومت می رسند. با مرگ ایوان مخوف، پسر کوچک او و آناستازیا، فیودور، به حکومت می رسد اما با مرگ فیودور که فرزندی نیز نداشته است، خاندان روریک به انقراض می رسند و حکومت روسیه به دست برادر زن فیودور می افتد. بوریس گودونوف، سعی در کشتن خانواده رومانوف می کند اما پس از مرگ او، چند سالی روسیه در هرج و مرج و شورش به سر می برد تا زمانی که مجلس اشراف روسیه، نوه برادر آناستازیا را برای حکومت انتخاب می کنند و میخائیل فیودرویچ رومانوف، اولین تزار رومانوف هاست. آنها بر این باور بودند که خداوند به آنها قدرت سلطنت بر مردم را داده است. رومانوف ها، تمرکز سیاسی داشتند و قانون اساسی و کنگره نداشتند ولی مسلط بر همه امور بودند. تنها چیزهایی که آنها را محدود می کرد،یکی کلیسای ارتدوکس بود و دیگری قوانین جانشینی. این خانواده محبوب مردم روسیه بودند زیرا به ایوان مخوف نزدیک بوده و در شورش ها و توطئه های پس از مرگ او شرکت نداشتند. رومانوف ها، سیصد سال، از سال 1613 میلادی تا پایان جنگ جهانی اول در سال 1917 و ظهور کمونیسم،حکومت کردند و آخرین پادشاه آنها در این سال از حکومت کناره گیری کرد.
برشی از متن کتاب
" زندگی در استاوکا " نیکولای به زودی در استاوکا مستقر شد. او در کاخ راحتی سکونت گزید که صدها مایل از صحنه واقعی جنگ فاصله داشت. تزار که اتخاذ تصمیمات مهم نظامی را به رئیس ستاد کل خود سپرده بود، برنامه مفرحی برای خود تنظیم کرد. او کار رسمی خود را از ساعت 10 بامداد شروع میکرد که شامل شنیدن گزارش های وزرا و افسران گوناگون می شد. سپس ناهار می خورد و بعد از آن به دو ساعت پیاده روی، چرت زدن یا بازدید نیروهای نظامی مستقر در همان نزدیکی ها با خودرو می پرداخت. بین ساعت 3 تا 6 عصر کار او سنگین تر می شد. پس از آن شام در ظروف چینی همراه با لیوان زیبایی از شراب وارداتی صرف میشد. برخی شبها در سالن نمایش متحرکی که به طور خصوصی برای او برقرار شده بود، فیلم تماشا میکرد. سایر اوقات با گرامافون خود موسیقی گوش می داد. البته ناراحتیهایی وجود داشت. او به الکساندرا نوشت:" تختخوابم خیلی سفت و محکم است. اما نباید گلایه کنم چه بسیار کسانی که روی علف مرطوب و گل و لای می خوابند." تزار که دلتنگ خانواده اش بود، اندکی بعد، از همسرش خواهش کرد تا اجازه دهد الکسی 11 ساله به ستاد فرماندهی پیش او برود. برای الکساندرا تصمیم سختی بود. الکسی از زمان تولد به ندرت بیشتر از چند ساعت از معرض دید مادرش دور شده بود. اما بالاخره موافقت کرد. پس از رفتن الکسی ده ها نامه حاکی از نارضایتی به استاوکا فرستاد.او نوشت: "مراقب باش که کوچولو خودش را با بالا و پایین رفتن از پله ها خسته نکند. او نمیتواند به پیاده روی برود. او فراموش میکند که باید مراقب باشد.... مراقب بازوی پسرک باش مراقب باش در قطار ندود و بازویش را زخمی نکند." و هر شب در ساعت 9 شب وقتی که او و الکسی با هم دعا می کردند، ملکه به تنهایی به اتاق پسرش می رفت. در برابر تمثال پسرش زانو می زد و برای سلامتش دعا می کرد. در این هنگام، الکسی عاشق زندگی در استاوکا شده بود. او که شبها روی یک تخت خواب سفری در اتاق خواب تزار می خوابید، صبح ها در کلاس پیر گیلیاردی شرکت می کرد که همراه او به استاوکا رفته بود. سپس با تفنگ اسباب بازی خود در باغ بازی میکرد. نیکلای نوشت:" او در پیاده روها جلو و عقب می رود و با صدای بلند آواز می خواند." الکسی در زمان وعده های غذایی، پرسنلی که دور میز جمع بودند را اذیت می کرد و آنها را با تکه های کوچک نان بمباران می کرد و با فواره باغ خیسشان می کرد. پدر و پسر ماشین سواری میکردند یا برای شنا به رودخانهای در همان حوالی می رفتند. برخی اوقات، در حالی که یونیفرم های ارتشی شبیه به هم به تن داشتند از نظامیان سان می دیدند یا از کارخانه ها بازدید می کردند. عجیب نبود که حضور نیکولای، تغییری در روند جنگ ایجاد نکرد. کمبود تجهیزات و امکانات نظامی، مواد خام برای یک کارخانه ها و غذا برای شهرها و نظامیان بدتر شد. قیمت ها بالا رفت. سربازان هنوز بدون چکمه، کت، تفنگ و گلوله به میدان می رفتند. سفیر فرانسه، پائولوگ گفت:" نتیجه "یکسان بود" فاجعه های نظامی بیشتری رخ داد.و عقب نشینی های بیشتر، کشته ها و زخمی های بیشتر. هنوز تزار بر این باور بود که خداوند همه چیز را درست خواهد کرد او گفت:" این برنامه خداوند است. خواهید دید همه چیز مصلحت ماست" و این گونه بود که نیکلای در استاوکا باقی ماند."
فهرست
مقدمه پیش از آغاز شجره نامه روسیه بخش نخست: پیش از طوفان فصل نخست: "در رویا دیده ام که دوستم دارند" پشت درهای کاخ: کودکی یک دهقان فصل دوم: چه ناامیدی! پشت درهای کاخ: لالایی هایی برای بچه دهقانان فصل سوم: "یک حلقه خانوادگی کوچک" پشت درهای کاخ "یک حلقه خانوادگی دیگر" بخش دوم: ابرهای تیره جمع می شوند فصل چهارم: سال کابوس ها فصل پنجم: لنین، دوما و مرد مرموزی به نام راسپوتن پشت درهای کاخ: خانه شماره سیزده فصل ششم: "خوک و کثافت" و سرگرمی خانوادگی پشت درهای کاخ: شغلی برای دختران کارگران فصل هفتم: ابرها جمع می شوند فصل هشتم: سه قرن رومانوف ها پشت درهای کاخ: آموزشی متفاوت برای پسری متفاوت تصاویر، بخش اول بخش سوم: طوفان آغاز می شود "خدای من! خدای من! چه دیوانگی!" دفاع از مام وطن پشت درهای کاخ: خاطرات واسیلی "حکمرانی راسپوتین" همه چیز فرو می پاشد پشت درهای کاخ: ذره ای در طوفان بخش چهارم: روزهای پایانی "بازماندگان کشتی غرق شده" پشت درهای کاخ: گجشن غافلگیری تزار" به سمت سیبری پشت درهای کاخ: هجوم به کاخ خانه ای برای هدفی ویژه نیت مرگبار "کسی سرنوشت آن ها را نمی فهمد" پشت درهای کاخ: زندگی تحت حکومت لنین تصاویر؛ بخش دوم کتابنامه نمایه
- قتل، شورش و سقوط روسیه
- نویسنده: کندیس فلمینگ
- مترجم: محمدکاظم شجاعی
- انتشارات: سبزان
نظرات کاربران درباره کتاب رومانوف ها - کندیس فلمینگ
دیدگاه کاربران