کتاب این کتاب برایت ضرر دارد | انتشارات پرتقال

درباره‌ کتاب این کتاب برایت ضرر دارد انتشارات پرتقال

این کتاب برایت ضرر دارد از دسته کتاب رمان کودک و نوجوان روایتگر داستانی جذاب و پرماجرا می‌باشد که برای مخاطب کودک و نوجوان به نگارش درآمده است.

شخصیت اصلی قصه، "کاساندرا" نام دارد. او همراه با مادرش، "ملانی" زندگی آرامی را سپری می‌کند. بهترین دوست کاساندرا، "مکس-ارنست" می‌باشد؛ پرحرف‌ترین پسر شهر، که همیشه و همه‌جا همراه کاساندرا است.

"لری" و "وین"، پدربزرگ‌های دختر قصه هستند. آن‌ها دو دوست قدیمی‌اند که از سال‌ها پیش، در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند. لری و وین، یک عتیقه فروشی بزرگ را اداره می‌نمایند؛ فروشگاهی که مملو از اشیا و جعبه‌های فراوان است. کاساندرا این دو پیرمرد را عاشقانه دوست دارد و زمان زیادی را با آن‌ها سپری می‌کند.

ماجرای داستان از جایی آغاز می‌شود که دختر قصه از واقعیتی تلخ آگاه می‌گردد. لری و وین به کاساندرا اطلاع می‌دهند که او فرزند واقعی ملانی و نوه‌ی آن‌ها نیست. در واقع، لری و وین، هنگامی که کاساندرا بسیار کوچک بوده، او را درون جعبه‌ای، مقابل درب منزل‌شان پیدا کرده‌اند. سپس، این دختر را به بهترین دوست خود، یعنی ملانی سپرده و این زن، کاساندرای کوچک را مشتاقانه تحت سرپرستی خود قرار داده است.

این حقیقت مهم و بزرگ، زندگی کاساندرا را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در نتیجه، به دور از چشم مادر خوانده‌اش، و به طور مخفیانه، تصمیم می‌گیرد که هویت واقعی والدینش را شناسایی نماید. مکس-ارنست نیز مطابق همیشه، در طول این مسیر، او را همراهی می‌کند. تحقیق و جست‌وجو در این زمینه، کاساندرا و دوست صمیمی‌اش را با اتفاقاتی دنباله‌دار و غیرقابل‌پیش‌بینی مواجه کرده و داستانی پرهیجان را در اختیار خواننده قرار می‌دهد.

برشی از کتاب "این کتاب برایت ضرر دارد"

بعد از اینکه خانم مووه همراه ایتامار دور شد، دوستان ما ایستادند و بهتر متوجه شدند دور و برشان چه خبر است.

حدود ده متر آن‌طرف‌تر از آبشخور تفکیک، انباری‌ای به شکل طویله قرار داشت که دیوارهایش از ورق گالوانیزه بود. دیدند یکی از بچه‌ها با ردای خاکستری دوتا از سطل‌های طلایی را که نشان مخصوص داشت برداشت و تلوتلوخوران آن‌ها را برد توی انبار و در را نیمه‌باز گذاشت.

کاس در سکوت اشاره کرد که باید دنبال‌شان بروند. با انگشت تا سه شمرد، بعد همه تا حد امکان سریع و بی‌صدا به سمت انبار حرکت کردند. به نظر می‌رسید مسیر بسیار زیادی را در معرض دید بوده‌اند، اما از نظر خودشان کسی آن‌ها را ندید.

درست بعد از وارد شدن به انبار، از جلوی یک ورودی رد شدند که انگار بچه‌ها برای تعویض لباس از آن استفاده می‌کردند. صدها یونیفرم خاکستری توی قفسه‌ها چیده شده بود و تقریبا به همان تعداد هم سطل طلایی روی زمین بود.

وقتی درست و حسابی وارد انبار شدند چشم‌شان افتاد به ده‌ها مخزن استیل براق. مخزن‌ها آن‌قدر بلند بودند که برای دسترسی راحت‌تر، کنار هر کدام‌شان یک نردبان بود.

«شماها... اون سطل‌ها رو بردارین و دنبالم بیاین آشپزخونه‌ی آزمایش!»

بچه‌ها خشک‌شان زد. صدای سینیور هوگو بود. یعنی داشت با آن‌ها حرف می‌زد؟

نه. با نگاهی گذرا معلوم شد سمت دیگر انبار است و دارد با یکی از بچه‌های بدبختی که قبلا دیده بودند حرف می‌زند.

اما درست داشت به سمت‌شان می‌آمد؛ تا یک دقیقه‌ی دیگر آن‌ها را می‌دید. وقت نبود از ساختمان بروند بیرون.

کاس یادش آمد کاکا پسر چطور از دست سربازها توی یکی از مخزن‌های دانه‌ی کاکائو مخفی شده بود و آهسته گفت: «هر کدوم‌تون برین بپرین توی یکی از مخزن‌ها!»

مکس-ارنست داشت دهانش را باز می‌کرد که اعتراض کند، اما بعد نظرش عوض شد؛ معلوم بود که الان اصلا وقت مناسبی برای زیر سوال بردن نقشه نیست.

یو-یوجی و مکس-ارنست بی‌سروصدا از دو مخزنی که در دو طرف کاس بود رفتند بالا و از دستورش پیروی کردند.

مکس-ارنست به چاه پر از دانه نگاه کرد و یک لحظه فکر کرد آیا این حقیقت که شنا بلد نیست مشکلی ایجاد می‌کند یا نه...

کتاب این کتاب برایت ضرر دارد اثر پسودانیموس بوش با ترجمه‌ی مرجان حمیدی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

• نویسنده: پسودانیموس بوش
• مترجم: مرجان حمیدی
• انتشارات: پرتقال