محصولات مرتبط
درباره کتاب شیرین و فرهاد
کتاب "قصهی خواندنی شیرین و فرهاد"، بازنویسی "منظومهی شیرین و فرهاد" "وحشی بافقی"، شاعر توانا و مشهور قرن دهم هجری، است. آقای "مجید شفیعی"، در متن کتاب، ابتدا بخشهایی از ابیات این منظومه را ارائه کرده و سپس به تشریح روان و صریح هر یک از آنها پرداخته؛ تشریحاتی که برای مطالعهی مخاطب نوجوان تهیه و تدوین شده است.
منظومهی شیرین و فرهاد وحشی بافقی نیز، در اصل، براساس داستان شیرین و فرهاد "نظامی"(شاعر توانای قرن ششم هجری قمری)، نوشته شده است. با این تفاوت که، بافقی روایت تازهای را از این دلدادگی ارائه میکند. روایتی که شیوه و سبکی متفاوت از داستانسرایی نظامی دارد و از زاویهای دیگر، به ماجرای عشق شیرین و فرهاد نگاه کرده و آن را به زیبایی شرح میدهد. بر خلاف منظومهی نظامی، بافقی در این اثر، "فرهاد" را به عنوان نقش اصلی قصه خود برگزیده است. "شیرین" نیز تفاوت چشمگیری با شخصیت شیرین نظامی دارد؛ او همچون فرهاد، عاشق و دلبسته میباشد و از عشق این مرد بیقرار است؛ عشقی پاک و نفسگیر که هیچ مانعی نمیتواند آن را از میان بردارد.
آقای شفیعی در مقدمه کتاب شخصا اذعان میکند که در تشریح و تفسیر داستان، همواره سعی بر این داشته، احساسات و مفهوم و منظور اصلی بافقی را به خواننده انتقال دهد. وی در تصویرسازی و توصیف احساسات درونی و عاشقانهی شخصیتهای قصه، از ذوق و هنر حرفهای خویش بهره جسته و اثری خواندنی را در اختیار مخاطب قرار داده است.
بخشی از کتاب شیرین و فرهاد
در ستایش پروردگار
به نام چاشنیبخش زبانها / حلاوتسنج معنی در بیانها
شکرپاش زبانهای شکرریز / به شیرین نکتههای حالتانگیز
به شهدی داده خوبان را شکر خند / که دل با دل تواند داد پیوند
نهاد از آتشی بر عاشقان داغ / که داغ او زند صد طعنه بر باغ
به نام آنکس که به زبانها قدرت تکلم عنایت فرمود و به بیابانها شیرینی و زیبایی بخشید تا بتوانند در دلها نفوذ کنند. اوست که بر کلام نیکان روزگار سخنان نغز و موثر جاری کرده است تا بتوانند دلها را با هم آشتی بدهند. اوست که شور و عشق را چون شعلهای در جان عاشقان نهاد. شوری که شکوفاننده هزار باغ زیباست.
یکی را ساخت شیرین کار و طناز / که شیرین ناز کن ناز
یکی را تیشهای بر سر فرستاد / که جان میکن که فرهادی تو فرهاد
شور و شعلهای که شیرین و فرهاد را شیدای یکدیگر میکند، به شیرین زیبا میگوید ناز کردن را آغاز کن و به فرهاد تیشهای میدهد و میگوید کوهکنی پیشه خود کن. آنوقت شیرین در مقام ناز است و فرهاد در مقام نیاز. فرهاد با تیشهاش را عشق را بر کوهها تصویر میکند. فرهاد عاشق و شیرین معشوق او میشود.
یکی را کرد مجنون مشوش / به لیلی داد زنجیرش که میکش
به هر ناچیز چیزی او دهد او / عزیزان را عزیزی او دهد او
یکی را مجنون و آوارهی بیابانها میکند. دیگری را لیلی که مجنون را در بند عشق خود گرداند.
به سنگی بخشد آنسای اعتباری / که بر تاجش نشاند تاجداری
به خاک تیرهای بخشد عطایش / چنان قدری که گردد دیده جایش
ز گل تا سنگ وز گل گیر تا خار / ازو هر چیز با خاصیتی یار
به آن خاری که در صحرا فتاده / دوای درد بیماری نهاده
نروید از زمین شاخ گیایی / که ننوشته ست بر برگش دوایی
اوست که میتواند به سنگی بیمقدار و بیارزش قدر و قیمتی والا بدهد که شایستهی تاج پادشاهان باشد. اوست که به هر چیزی در این جهان خاصیتی بخشیده و برایش وظیفهای معین نموده است. هیچ آفریدهای در این جهان بیهوده نیست. حتی به خاری که در بیابان روییده و در باد میرود؛ قدرتی شفابخش عنایت گردانیده است. گیاهی از زمین نمیروید مگر آنکه درمان دردی باشد...
مشخصات
- نویسنده مجید شفیعی
- نوع جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 1
- سال انتشار 1398
- تعداد صفحه 240
- انتشارات پیدایش
نظرات کاربران درباره کتاب شیرین و فرهاد (قصه های خواندنی)
دیدگاه کاربران