کتاب کارآگاه کرگدن در باغ وحش مرموز 4 (اسرار غروب)
- انتشارات : هوپا
- مترجم : کژوان آبهشت
محصولات مرتبط
کتاب اسرار غروب از مجموعه کتاب های کارآگاه کرگدن در باغ وحش مرموز نوشته ی پیلار لوثانو و آلخاندرو رودریگث و ترجمه ی کژوان آبهشت توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.
این کتاب داستانِ زندگی حیوانات یک باغ وحش بزرگ را تعریف می کند که کلی اسرارِ مخفی، سردرگم کننده و هیجان انگیز در پی دارند. توی این باغ وحش همه ی حیوانات از فیل، طوطی، کرگدن، زرافه و همه و همه با هم دوست هستند و گاهی اوقات برایشان مشکلات و معمایی پیش می آید که کلید حل این معما ها دست کسی نیست جز کارآگاه این باغ وحش، آقای کرگدن، کارآگاه کرگدن یه شاخ بی نظری روی بینی اش دارد و عاشق حمام کردن توی حوضچه ی گِلش هست و توی باغ وحش حواسش را به همه چیز جمع می کند و خیلی هم مهربون و باهوش است. کارآگاه یک دستیار خیلی سریع و تَر و فرز به اسم طوطی پلیسه هم دارد که اگر طوطی پلیسه نباشد، او نمی تواند تحقیقاتش را انجام دهد. امروز هم توی یک روز خنک بهاری که بوی گل و گیاه همه جا را پر کرده است کرگدن مشغول فکر کردن به روز بزرگ خوش آمد گویی است. روزی که سالی یک بار در آن، باغ وحش میزبان حیواناتی از آفریقا می شود و حیوانات باغ وحش، یک هفته ی تمام با حیوانات جدیدی آشنا می شوند. آقای کرگدن همین که مشغول فکر کردن به آن روز بود، تصمیم گرفت آماده شود. به حمام رفت و دندان هایش را مسواک زد و لباس های تمیزی پوشید که ناگهان از پشت سرش صدای خنده ای شنید و برگشت دید که یک خانم کرگدن جدید که تا به حال در باغ وحش ندیده بود در حوض گلش رفته است و خیلی هم عصبانی شد. ولی وقتی دختر با لحجه ای عجیب شروع به حرف زدن کرد و از تیپ کارآگاه تعریف کرد، کارآگاه خجالت کشید و گل از گلش شکافت ولی هنوز به حرف های دخترک اهمیت نمی داد و دخترک اینقدر حرف میزد که اصلا اجازه نمی داد تا یک کلمه هم کارأگاه بگوید و همین شد که بعد از خوردن صبحانه وقتی کارآگاه از قفسش بیرون رفت تا مهمان جدید آفریقایی را ببیند همهمه هایی درباره ی عروسی خودش و آن دخترک بشنود و کلی سر درگم شود. او فقط خوش تیپ کرده بود تا حیوان جدید آفریقایی را ملاقات کند و بی خبر از این که این دخترک کرگدن همان عضو جدید روز خوش آمد گویی است و با آمدنش قرار است اتفاقات عجیبی بیافتد. دخترک جدید آمد و خودش را " غروب " معرفی کرد. بعد از این که متوجه شد کرگدن کارآگاه است با کلی گریه و زاری خواست تا او هم کارآگاه شود و به حرف های کارگاه کرگدن که باید اطلاعات داشته باشی و... گوش نداد و کارآگاه را مجبور کرد تا از او به عنوان دستیار جدیدش کمک بخواهد تا با هم معمای پرونده ی جدیدی را که یک نفر روی آقای فیل نقاشی کشیده بود یا پرونده ی دیگری که در آن برای کفتار نامه های تهدید آمیز ارسال می شد را حل کنند. اما کارآگاه کرگدن نمی دانست که همه ی این اتفاقات هم کار کسی نیست جز...
برشی از متن کتاب
نصف شب از خواب بیدار شدم. خواب چیزی را دیدم که من را بیدار کرد. خواب یکی از حرف های بیسنتیا خانم فیله بود. داشت می گفت: دختره تشویقم کرد این کار رو بکنم! دختره؟ منظورش کی بود؟ دختره کی بود؟ یک لحظه شک کردم نکند او باشد؟... نگاهش کردم. غروب کف قفس دراز کشیده بود. لبخند زیبایی روی لب داشت و خوابیده بود. شبیه فرشته ها بود. چطور امکان داشت او بیسنتیا خانم فیله را راضی کرده باشد تا روی بدن فیل دیگری نقاشی بکشد؟ به خودم گفتم: اصلاٍ امکان ندارد. بعد کمی جا به جا شدم تا جایم راحت تر باشد و باز بخوابم. فایده نداشت. یک لحظه با خودم گفتم نکند همه این ها کار غروب بوده. یک لحظه بعدش گفتم نه. اصلاً کار او نیست. امکان نداشت کار او باشد! هر چه باشد من دوستش بودم، مگر نه؟ بودم، نبودم... نتوانستم نتیجه ی مشخصی بگیرم. دیدم بهتر است بلند شوم و یک حمام گِل درست و حسابی کنم. محشر بود! ماه کامل بود و می درخشید. باغ وحش ساکت ساکت بود و تمام حوض گل مال خودم بود. تنها بودن و تنهایی حمام کردن چیز دیـ... _ کرگدن جون؟ خوابت نمی بگه؟ تنهایی چی کاگ داگی می کنی؟ الان می آم پیشت. بله. می گفتم. چیز دیگری بود. ولی این چیز دیگر دوام نداشت. خیلی معمولی پرسیدم: غروب! وقتی بیسنتینا خانم فیله گفت: دختره تشویقم کرد. فکر می کنی منظورش کی بود؟ یک لحظه انگار دست و پایش را گم کرد. ولی فقط یک لحظه. گفت: مگه همچین چیزی گفت؟ ها؟ گفتم: آره. گفت دختره من رو تشویق کرد. گفت: شاید... مامانش نبوده؟ یا شاید استاد نقاشی اش بوده. بله، حرف غروب منطقی بود. گفت: کرگدن جون! تو که فکگ نمی کنی کاگ من باشه. مگه نه؟ امان از دست آن آه و ناله ها! چیزی نمانده بود گریه اش بگیرد! من از کی این قدر بی رحم شده بودم؟ حالم از دست خودم بد شد. پیشنهاد دادم با هم کاه بخوریم. تا صبح زیر نور ماه با هم مشغول خوردن کاه بودیم. داستان زندگی خودمان را تعریف کردیم. خندیدیم. عالی بود. آن روز روز خوبی می شد. می شد! ولی نشد. چون مانوئلا گفت اره پرونده ی جدیدی برای ما آورد. آمد توی دفترم و سه تا نامه به من داد. نامه ی اول را باز کردم و خواندمش، نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. پرسیدم: خب این چشه؟ گفت: بقیه ش رو هم بخون کرگدن جون! دومین پاکت را باز کردم. نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. ازت متنفریم! گفتم: حالا خودت رو نگران نکن. باغ وحش جمعیتش زیاده. می دونی که... بعضی وقت ها بچه ها بازی شون می گیره... گفت: بقیه اش رو هم بخون کرگدن جون! سومین پاکت را باز کردم. نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. ازت متنفریم! به زودی می میری! از جا پریدم. این یک تهدید جدّی بود! نگاهی به آدرس فرستنده کردم. چیزی ننوشته بودند. فکرش را می کردم! نامه ها را ناشناس فرستاده بودند. گفت: کرگدن جون! می تونی مجرم رو پیدا کنی؟ حتماً متوجه ی که خانواده ام حسابی نگرانن. گفتم: حتماً مانوئلای عزیز! حتماً. همین الان می رم سر وقت تحقیـ... هنوز حرفم را تموم نکرده بودم که...
نویسنده: پیلار لوثانو - آلِخاندرو رودریگث تصویرگر: کلاودیا رانوچی ترجمه ی: کژوان آبهشت انتشارات: هوپا
مشخصات
- نویسنده پیلار لوثانو
- مترجم کژوان آبهشت
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 1
- تعداد صفحه 56
- انتشارات هوپا
نظرات کاربران درباره کتاب کارآگاه کرگدن در باغ وحش مرموز 4 (اسرار غروب)
دیدگاه کاربران