کتاب اتللو
- انتشارات : ثالث
- مترجم : عبدالحسین نوشین
- دسته بندی : نمایشنامه
این نمایشنامه مربوط به دوره اوج خلاقیت هنری شکسپیر است و در حدود سالهای 1603-1604 میلادی نوشته شده است. ویلیام شکسپیر این نمایشنامه را بر اساس داستان نویسنده ایتالیایی، سینسیو، با نام کاپیتان مغربی یا مراکشی مربوط به سال 1565، نوشته است. مضمون این نمایشنامه شکسپیر مانند دیگر آثار او چون هملت و شاه لیر، مضمون عشق و خیانت در کنار هم است. این نمایشنامه 5 پرده و 15 صحنه دارد.
از شخصیت های اصلی نمایشنامه می توان اتللو، دزدمونا، کاسیو و ایاگو را نام برد. نمایشنامه اتللو یا اتللو و مغربی ونیز، دارای مضامین نژادپرستی، خیانت، حسد و عشق است. اتللو نام شخصیت اصلی داستان است که فرمانده سیاه پوست و اهل مراکش(مغرب) در ارتش ونیز است. او و دزدمونا عاشق یکدیگر می شوند.
دزدمونا، بانویی پاکدامن و زیباست. آنها علی رغم مخالفت پدر دزدمونا، پنهانی باهم ازدواج می کنند. در این میان، ایاگو که پرچمدار اتللو است، به او القا کرده و او را تحریک می کند که همسرش، دزدمونا، به او خیانت کرده است. اتللو بدون یافتن حقیقت و بدون صحبت کردن با همسرش، او را بی رحمانه می کشد. اما پس از مرگ دزدمونا به بی گناهی و وفاداری او پی می برد. اتللو به خاطر ناراحتی زیاد و پشیمانی خودکشی می کند.
آثار ویلیام شکسپیر نمایشنامهنویس و شاعر قرن شانزدهم، بارها توسط مترجمان گوناگونی ترجمه شده اند و حتی بعضی از مترجمان به ترجمه دوره ای از آثار شکسپیر پرداخته اند. نمایشنامه ها و اشعار شکسپیر با گذشت سه قرن هنوز بسیار محبوب و پر خواننده اند و همواره مترجمان جدید به ترجمه این آثار ادبیات انگلیس می پردازند. از جمله مهم ترین این نمایشنامه ها، نمایشنامه عاشقانه و تراژدیک اتللو است.
"یاگو: نه قسم به یانوس گمان نمی کنم باشند.
کاسیو و چند افسر با مشعل وارد می شوند
اتللو: خادمان درگاه فرمانروا، و معاون خود من، دوستان ، شب بر شما خوش باد. خبر با خود چه دارید؟
کاسیو: سردار، فرمانروا به شما درود می فرستد و خواهش دارد همین دم بیدرنگ نزد او بشتابید.
اتللو: چه گمان می برید، مطلب چیست؟
کاسیو: تا آنجا که من حدس می زنم مربوط به قبرس است. باید کاری عاجل باشد…
سن یازدهم
یک کوچه
کاسیو میگذرد- بیانکا او را می بیند
بیانکا: کاسیو! کاسیو! کاسیو!
کاسیو: بیانکا، تو اینجا چه کار می کنی؟ حالت چطور است؟ بیانکای قشنگ من! الان داشتم می آمدم خانه تو.
بیانکا: من هم همینطور. الان نمیخواستم بیایم پیش تو. بعد از یک هفته دوری! یک هفته دور و دراز! هفت شبانه روز!... چرا در این هفته پیش من نیامدی؟
کاسیو: بیانکا، مرا ببخش! در این چند روز خیلی گرفتار بودم. غم و غصه داشتم. بعد از این هر روز پیش تو می آیم و تلافی این روزهای جدایی را می کنم... این دستمال را بگیر. می خواهم یک دستمال با این نقش برای من بدوزی.
بیانکا: آفرین کاسیو! این دستمال را کی به تو داده؟ شاید یک یادگاری از دوست تازه ای است؟ ها! حالا فهمیدم چرا این چند روز سراغ من نمی آمدی! کار به اینجا کشیده؟
کاسیو: این خیالات را دور بینداز! این دستمال را کسی به من یادگار نداده.
بیانکا: پس مال کیست؟
کاسیو: خودم هم نمی دانم. آن را توی اتاقم پیدا کردم، از نقشش خوشم آمد خواستم پیش از آن که صاحبش پیدا بشود یک دستمال مثل این داشته باشم. بگیر! یکی برای من بدوز و همین نقش را رویش بباف... حالا که دیدمت دیگر پیشت نمی آیم تا فردا. خدانگهدار تو!
بیانکا: آخ! کاسیو، نرو! تا ته این کوچه با من بیا آن وقت برو...(با خود) حالا میفهمم این دستمال را کی به تو داده...
در حالی که دست به گردن کاسیو می اندازد و او را می بوسد خارج می شود.
شما میتوانید کتاب اتللو اثر ویلیام شکسپیر را در سایت کتابانه با قیمت مناسب خریداری نمایید و در کمترین زمان ممکن آن را درب منزل دریافت نمایید.
نظرات کاربران درباره کتاب اتللو
دیدگاه کاربران