محصولات مرتبط
معرفی کتاب شهری چون بهشت اثر سیمین دانشور
این کتاب نشر خوارزمی مجموعهای از ده داستان کوتاه "سیمین دانشور" را در بر دارد که اولین بار در سال 1340 منتشر شد و جزء اولین کارهای این بانوی نویسنده نیز محسوب میشود. سیمین دانشور داستانهای این مجموعه را طبق مشاهداتش در اجتماعی که در آن میزیست نگارش کرده و اکثر شخصیتهای داستانهایش، شخصیتهایی واقعی هستند که "دانشور" شخصاً با آنها برخورد داشته است.
او احساسات کاراکترهایش را به گونه ای هنرمندانه و با مهارتی مثال زدنی به تصویر می کشد و از این طریق داستان هایی خلق می کند که به شدت دوست داشتنی و بدیع هستند. راوی های هر داستانِ این کتاب آدم های به خصوصی می باشند که با لهجه ی شیرین جنوبی به روایت ماجرا می پردازند و استفاده از این لهجه ی محلی، تک گویی ها و مکالمات بین شخصیت ها، ساختار داستان را متوازن و شعرگونه پیش می برد.
یکی از داستان های کتاب که نام اثر نیز از آن گرفته شده، "شهری چون بهشت" نام دارد. ماجرای این داستان در مورد شخصی به نام "علی" می باشد که عاشق دخترخاله اش است. علی یک کنیز سیاه پوست به نام "مهرانگیز" دارد که روزی تصمیم می گیرد سرنوشت اش را برای علی تعریف کند و روایت های این زن از زندگی اش، ماجرای اصلی این داستان را می سازد.
بخشی از کتاب شهری چون بهشت؛ نشر خوارزمی
وقتی به بازار وکیل رسیدند مرمر دست بچه را ول کرد. چادرش را صاف و صوف کرد و گفت «جونم، یواش یواش برو تا من برم آجیل بخرم. امو، بپا از کنار بری ها» و یک سر به دوکان نخود بریزی رفت. بچه دستش را که از دسته ننه اش در آورد تر بود. آن را با پیرهنش خشک کرد و بعد عروسکش را به همان دست داد و خود به خود به جلو رانده شد.
سیل جمعیت او را وارد بازار کرد. کف بازار از همان ابتدا ناهموار بود اما بچه چنان به عروسکش مشغول بود که نه توجهی به ناهمواری کف بازار کرد و نه از رفتن ننه اش نگران شد. عروسکش با همه بی ریختی برایش عزیز بود. همان طور که می رفت آهسته آهسته و نوک زبانی برایش حرف می زد چیزهایی را که خودش دلش می خواست به او وعده می داد.
نازش را می کشید و بعد دعوایش می کرد. ادای هر کاری را که مادرش یا نه نه با او می کردند و حرف هایی را که به خودش می زدند برای عروسک در می آورد. وقتی با عروسک حرف می زد انگار خودش را بزرگتر حس می کرد. بچه - دختر 6 ساله ای بود اما در آرزوی بزرگ تری، خودش را مادر می انگاشت و ادای یک مادر را در می آورد و چه قدر اصرار کرده بود تا ننه اش این عروسک را برایش درست کرده بود.
ننه آنقدر امروز فردا کرده بود تا عاقبت یک روز که خانم مهمانی رفته بود و خانه خلوت بود، عروسکی شبیه خودش را برای او درست کرده بود. صورت خود مرمر گرد بود، صورت عروسک هم گرد بود. سر تا ته عروسک را با پنبه پر کرده بود، با نخ قرمز گل اناری جای گونه هایش را دو تا سه گوش خط خطی دوخته بود که حالا چرک شده بود و سیاهی می زد، دوتا ابروی کمانی یکسره و به هم پیوسته با نخ سیاه برایش گذاشته بود و یک جفت چشم درشت بی حال هم زیر ابروها درست کرده بود و وسط هر کدام یک نقطه سیاه گذاشته بود.
گردی چانه اش را با همان نرخ سیاه علامت گذاشته بود. پاها و دست های عروسک عین هم بود و هردو مثل یک متکای کوچک از پنبه بر آمده بود و سیخ ایستاده بود. دست و پای او را با همه ی کوششی که بچه می کرد نمی شد تکان داد و بچه مدتها بود که دیگر از این کار منصرف شده بود. بچه مشغول به عروسک و بی توجه به اطراف از مقابل دکان های بزازی رد شد. خانم های چادر به سر با روبنده یا نقاب، روی چهارپایه های کوتاه جلوی سکوی بازار چمباتمه زده بودند و با بزازها چانه می زدند. یک عالمه پارچه جور وا جور که از نوی چشم را می زد و شق و آهار دار بود جلو بزازها ولو بود.
بعضی نیم گز در دست داشتند و با شتاب گز می کردند و بعضی قیچی دست شان بود و می بریدند. بعضی های دیگر با خنده یا با اخم به زن ها حرف می زدند. بچه به آنها نگاهی انداخت و بی این که توجهش جلب شود از آن جا گذشت. هنوز به عروسکش وعده می داد و نوک زبانی به او حرف می زد. خیال می کرد بی این که نگاه بکند ننه اش پشت سرش دارد می آید و خیلی با او فاصله ندارد و به زودی به او خواهد رسید.
صفحه 147
خرید کتاب شهری چون بهشت
کتاب شهری چون بهشت اثر سیمین دانشور از انتشارات خوارزمی، به همراه سایر کتاب های رمان را از فروشگاه اینترنتی کتابانه خریداری نمایید.
فهرست
قلم انداز
شهری چون بهشت
عید ایرانی ها
سرگذشت کوچه
بی بی شهربانو
زایمان
مدل
یک زن با مردها
در بازار وکیل
مردی که برنگشت
صورتخانه
- نویسنده: سیمین دانشور
- انتشارات: خوارزمی
نظرات کاربران درباره کتاب شهری چون بهشت | سیمین دانشور
دیدگاه کاربران