کتاب داستان های فکری (ده داستان تصویری)

کتاب داستان های فکری (مجموعه ی ده داستان تصویری) نوشته ی مرتضی خسرونژاد از سوی انتشارات به نشر (آستان قدس رضوی) به چاپ رسیده است.

داستان ها و قصه ها ما را سرگرم می کنند و خواندنشان برایمان لذت بخش است. شاید گاهی با خواندن یک کتاب با خودتان فکر کرده اید که چرا داستان این گونه تمام شد؟ چرا قهرمان داستان این کار را کرد؟ مفهوم داستان چه بود؟ و ... قصه ها به گونه ای زیبا و هنرمندانه فکر ما را به کار می اندازند. داستان های فکری داستان هایی هستند که نویسندگان با هدف رشد فکر بچه ها می نویسند. مجموعه ی فوق در قالب ده داستان تصویری کوتاه با همین هدف تالیف شده است. همراه با این مجموعه کتاب راهنمایی نیز به چاپ رسیده است. در کتاب راهنما درباره ی هر داستان پرسش هایی مطرح شده، که مخاطب می تواند بعد از هر داستان پرسش های مربوط به آن را بخواند و درباره ی آن ها فکر کند یا در موردشان با دوستان و بزرگ ترهای خود گفت و گو کند. بچه ها می توانند هنگام خرید این مجموعه کتاب راهنمای آن را نیز از فروشنده بخواهند. البته بهره گیری از این کتاب به هیچ وجه وابسته به کتاب راهنما نیست. والدین می توانند کتاب داستان های تصویری را مانند هر کتاب داستان دیگری در اختیار فرزندانشان قرار دهند؛ اما تهیه و استفاده از کتاب راهنما به پرورش فکر کودکان کمک شایانی می کند. مجموعه ی حاضر ده داستان با عناوین: اولین بچه ای که از ترکیدن بادکنک هایش خوشحال شد، کفش های هیپا و شیپا، دنیا را دارد آب می برد، روزی که زرافه ی من گلو درد شد، هم این و هم آن، از همه غول ترم، یک عکس خیلی خیلی عجیب، خورشید توی آسمان خورشید توی دل من، درست مثل هم و ماه با من است را برای بچه ها روایت می کند. داستان اول ماجرای بچه گربه ای است که همراه مادرش به شهربازی می رود و مقابل در ورودی آقای بادکنک فروشی را می بیند که با کلی بادکنک رنگی ایستاده است. مادر بچه گربه یک بادکنک سفید برای او می خرد اما گربه کوچولو بادکنک قرمز را هم می خواهد. مادر بادکنک قرمز را هم می خرد. خلاصه هر بار گربه یک رنگ دیگر می خواهد تا این که مادر پنج بادکنک در رنگ های مختلف برای گربه کوچولو می خرد. گربه بند همه ی بادکنک ها را دور دستش می پیچد و بادکنک ها او را از روی زمین بلند می کنند. او از این که توانسته کمی از روی زمین بلند شود حسابی ذوق می کند اما با اوج گرفتن بیشتر و دورتر شدن از مادرش احساس اضطراب و ناراحتی می کند. بعد از گذشت چند دقیقه دیگر او نمی تواند آدم های پارک را ببیند! حالا گربه چگونه می تواند روی زمین برگردد؟ ... شروع هر داستان هدف اموزشی آن نیز زیر عنوان نوشته شده؛ به عنوان مثال هدف داستان فوق تقویت توانایی های ذهنی تمرکز زدایی، برگشت پذیری، آموزش مفاهیم بالا، پایین، سبک، سنگین، سرعت، عدد و رنگ می باشد.

 

فهرست

• اولین بچه ای که از ترکیدن بادکنک هایش خوشحال شد
• کفش های هیپا و شیپا
• دنیا را دارد آب می برد
• روزی که زرافه من گلو درد شد
• هم این، هم آن
• از همه من غول ترم
• یک عکس خیلی خیلی عجیب
• خورشید توی آسمان و خورشید توی دل من
• درست مثل هم
• ماه با من است

 

برشی از متن کتاب

هم این، هم آن گنجشک کوچولو در یک روز آفتابی و قشنگ از لانه بیرون آمد و پرواز روزانه ی خود را آغاز کرد. کمی که پرواز کرد خسته شد، امد و نشست روی شاخه های درخت و همین که نشست صدایی را شنید: آهای کوچولو! می آیی با هم بازی کنیم؟ گنجشک کوچولو دور و بر خود را نگاه کرد، اما کسی را ندید. ـ با تو هستم، تو که آن بالا نشسته ای. چند شاخه پایین تر، لانه ی یک کلاغ کوچک بود و این جوجه کلاغ بود که گنجشک را صدا می کرد. گنجشک ما تا آمد بپرد پیش جوجه کلاغ و با او بازی کند صدای دیگری شنید: آهای کوچولو! می آیی با من بازی کنی؟ گنجشک کوچولو باز هم، این ور و آن ور را نگاه کرد. ـ با تو هستم، تو آن پایین نشسته ای! چند شاخه بالاتر هم لانه ی یک کلاغ دیگر بود و این هم جوجه کلاغ دیگری بود که گنجشک را صدا می زد. گنجشک با خودش فکر کرد: «بالا یا پایین؟ من بالا نشسته ام یا پایین؟» و بچه کلاغ ها شروع کردند به بگو مگو: این را ببین! می گوید بالا! ... آن جا پایین است. ـ هه! ایم را نگاه کن! می گوید پایین! ... آن جا بالاست. ـ نخیر! پایین است! ـ نخیر! بالا است! ـ پایین است! ـ بالا است! وای ...! سر بچه گنجشک از این قار و قارها پر از صدا شد. از روی درخت پرید و در آسمان چرخی زد و روی شاخه ی درختی دیگر نشست و شروع به خواندن کرد: من پایینم یا بالا       همین جا، همین حالا؟! من پایینم یا بالا       همین جا، همین حالا؟! و داشت می خواند که صدایی شنید: ـ نه تو بالایی نه پایین. تو الان سمت چپ هستی. و گنجشک هنوز متوجه نشده بود صاحب صدا کیست، که از طرف دیگر صدایی شنید: ـ نخیر! سمت راست هستی. آه! باز هم دعوا ...! او درست بین دو کبوتر نشسته بود و با نشستن او بگو مگو شروع شده بود. ـ این را ببین می گوید راست؛ آن جا چپ است. ـ خودت را ببین! می گویر چپ؛ آن جا راست است. ـ بغو بغو! چپ است. ـ نغو نغو! راست است! عجب بغو بغویی راه افتاده بود! بچه گنجشک گوش هایش را گرفت و از آن جا هم پرید و رفت. همین طور که می رفت با خودش خواند: ـ من چپم یا که راستم      این جا، الان که وایسم؟! ـ من چپم یا که راستم      این جا، الان که وایسم؟! آن روز، کنجشک کوچولو باز هم حرف هایی شنید که ضد هم بود. وقتی از کنار یک کرم ابریشم رد می شد شنید که کرم می گفت: وای! چه حیوان بزرگی! و وقتی کمی آن طرف تر از کتار یک میمون می گذشت، شنید که او می گفت: اوه! چه جانور کوچکی! و بچه کنجشک باز هم پرواز کرد و شروع به خواندن آواز کرد: ـ بزرگم؟ نه! نه! کوچیک! قد قد کنم یا جیک جیک؟!        

(مجموعه ده داستان تصویری) نویستده: مرتضی خسرونژاد تصویرگران: علی خدایی- سیمین شهروان- مهرنوش معصومیان- رویا بیژنی- نیلوفر میر محمدی ناشر: به نشر